جدول جو
جدول جو

معنی بر بستن - جستجوی لغت در جدول جو

بر بستن
بستن، مقید کردن، پابند کردن
آماده کردن
فایده برداشتن، سود برداشتن
تصویری از بر بستن
تصویر بر بستن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در بستن
تصویر در بستن
مقید ساختن، بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بستن و پیچیدن چیزی برای حمل آن بوسیله چارپا یا یکی از وسایل نقلیه بستن بار، آماده برای سفر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ور بستن
تصویر ور بستن
بستن، چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن، سفت شدن، افسردن، منجمد شدن، منجمد ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار بستن
تصویر بار بستن
بستن بار، به هم بستن و پیچیدن چیزی برای حمل کردن به وسیلۀ چهارپا یا گاری یا اتومبیل و امثال آن ها
کنایه از سفر کردن، آماده برای سفر شدن، برای مثال گو میخ مزن که خیمه می باید کند / گو رخت منه که بار می باید بست (سعدی۲ - ۷۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بستن
تصویر در بستن
بستن، بستن در
بند کردن، مقید ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار بستن
تصویر بار بستن
((بَ تَ))
آماده برای سفر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بر جستن
تصویر بر جستن
جهیدن، پریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بربستن
تصویر بربستن
بستن مقید کردن، نسبت دادن انتساب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بربستن
تصویر بربستن
((بَ بَ تَ))
مقید کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثر بستن
تصویر اثر بستن
پیدا کردن اثر موء ثر ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنشستن
تصویر برنشستن
سوار شدن (براسب و مانند آن)، نشستن برتخت شاهی جلوس براریکه سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند بستن
تصویر بند بستن
طمع بستن و توقع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکار بستن
تصویر بکار بستن
عمل کردن، گوش بحرف دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر بسته
تصویر پر بسته
مرغی که پر او را بسته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در جستن
تصویر در جستن
جستن (به پیش) پریدن، حمله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل بستن
تصویر دل بستن
دل بستن به کسی یا چیزی علاقه مند شدن به او محبت یافتن نسبت بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار بستن
تصویر کار بستن
اجراء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بنه بستن
تصویر بنه بستن
کوچ کردن و سفر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برپا شدن ایستادن مقابل نشستن، بیدار شدن، روییدن نمو کردن، طلوع کردن برآمدن، طغیان کردن عصیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشکستن
تصویر برشکستن
اعراض کردن، ترک دادن منصرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگسستن
تصویر برگسستن
بریدن، جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بستن
تصویر ره بستن
سد طریق کردن، راه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ بستن
تصویر چپ بستن
مخالفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر جستن
تصویر خبر جستن
کسب خبر کردن، جویای خبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
بستن عصب بستن وتر عرقوب، بنا نهادن بنیاد گذاردن ساختن: دهد عمارت گیتی بسیل دیده ولی هم از غبار دل ماش پی توان بستن، (مسیح کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که سر آن مسدود باشد (پاکت جعبه صندوق) مقابل سرباز سر گشاده، مخفی پنهان، برمز پوشیده: سخن سربسته گفتی با حریفان خدارا زین معما پرده برار (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرط بستن
تصویر شرط بستن
نذر بستن، گرو کردن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار بستن
تصویر کار بستن
عمل کردن، به کار بردن، برای مثال دانشت هست کار بستن کو / خنجرت هست صف شکستن کو؟ (سنائی - ۹۸)، ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی (سعدی۱ - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر رفتن
تصویر بر رفتن
بالا رفتن، به بالا بر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر نشستن
تصویر بر نشستن
سوار شدن بر اسب، نشستن بر تخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرف بستن
تصویر طرف بستن
کنایه از فایده بردن، بهره بردن، برای مثال به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم / بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم (حافظ - ۶۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صف بستن
تصویر صف بستن
در یک ردیف قرار گرفتن، صف کشیدن، برای مثال مهتران آمدند از پس و پیش / صف کشیدند بر مراتب خویش (نظامی۴ - ۷۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لب بستن
تصویر لب بستن
کنایه از خاموشی گزیدن، سخن نگفتن
فرهنگ فارسی عمید